خانه ی خوبرویان خفته / یاسوناری کاواباتا / رضا دادویی / نشر سبزان و آمه /چاپ هشتم /160 صفحه / 9000 ت
اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد این بود که روی جلد کتاب نوشته شده بود " برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات " و " برگزیده به عنوان بهترین رمان قرن ژاپن " کتاب خانه ی خوبرویان خفته در سال 1961 جایزه ی نوبل رو برای کشور ژاپن به ارمغان آورده و بهترین رمان قرن بیستم ژاپن شناخته شده که الحق عنوان کاملا مناسبیه .
کتاب شامل سه داستان با محتوا و فرمی مشابه است . "دست " ، " پرندگان و حیوانات دیگر " و " خانه ی خوبرویان خفته " که در هر سه ی اونها به بررسی ماهیت اجتماعی و فرهنگی " زن " از نگاه یا روزنه ی دید یک "مرد " پرداخته شده . در هر سه داستان راوی مردی است که با آگاهی از تفوق خود در جامعه ی ژاپن و علم به تمایل ذاتی جنس مذکر به مونث ،با تداعی خاطرات مشترکش با تمام زنان زندگی خود ، داستان زنانی را روایت می کند که کوچکترین سهمی از لذت ، امنیت ، یا آرامش در این میان ندارند . کاواباتا سرزنشگرانه نگاه ابزاری و سوء استفاده گرانه ی جامعه ی مرد سالار را در قالب داستانهایی سورئال به تصویر می کشد .
" دست " روایت مردی است که دست معشوق خود را برای شبی به امانت میگیرد و پس از اتصال آن به بدنش و کامیابی از آن ، دچار وحشت و جنونی میشود که ناخواسته از دست دل می کند .
" پرندگان و حیوانات دیگر " در مورد مرد پرنده بازی است که به شدت از ایجاد وابستگی های ناگسستنی واهمه دارد . او شیفته ی دلخوشی ها و لذت های زودگذر است . در این داستان پرندگان برای او همچون زنان زندگیش هستند که یکی یکی آنها را با بی تفاوتی محض وارد زندگیش کرده و پس از بهره بردن چند روزه از وجودشان آن ها را نابود می کند .
" خانه ی خوبرویان خفته " روایت عشرتکده ایست که تنها میزبان پیرمردانی است که قوای جنسی خود را از دست داده اند . پیرمرد داستان " اگوچی " با آرمیدن کنار این دختران جوان تمام زنان زندگیش را بخاطر می آورد . گویی اندان دختران آیینه ای می شود رو به گذشته ی او .
کاواباتا فرم ویژه ای از سورئال را ارائه میدهد . او چنان در ارائه ی این فرم جدید بی تعارف عمل میکند که جای هیچ راه پس و پیش برای خواننده نمیگذارد . یا باید همان ابتدا با خواندن نخستین جمله "دختر گفت : می تونم یکی از دست هامو واسه امشب در اختیارت بذارم ." کتاب را ببندی و کنار بگذاری ، مخصوصا اگر مثل من علاقه ای به داستان های سورئال نداشته باشی ، یا اینکه ... چاره ای نداری ! طعمه را گاز زده ای و باید تا تهش بروی . نویسنده در همان جمله ی اول تله گذاشته و چنان گیرت می اندازد که نتوانی کتاب را زمین بگذاری .
"راستی ، روابط یک مرد شصت و هفت ساله با دختری کوچک که به زور او را خوابانده بودند ، چه نامی می توانست داشته باشد ؟ ذکاوت ، فرهنگ ، تمدن ؟ یا بربریت و وحشیگری ؟ آن دختر نمی دانست چه کسی نزد او آرمیده است . روز بعد هم کسی چیزی به او نمی گفت . ایا او یک بازیچه بود ؟ آیا او یک قربانی بود ؟اگوچی تنها چهار بار به آن خانه آمده بود و احساس می کررد هر ملاقات جدید ، در واقع باعث ایجاد نوعی کرختی جدید در او می شود و این احساس آن شب خاص از همیشه قوی تر بود ."